محل تبلیغات شما

.روزی از روز ها روی کوه آتوس بود آری ، با راهبی ازبومیان کیوس به نام پدر لاورنتو روبه رو شدم .بدبخت تصور می کرد شیطان در جسمش حلول کرده و حتی اسمی روی او گذاشته بود و جوجا صدایش می کرد.غرش کنان سر خود را به دیوار می کوبید و می گفت :《جوجا می خواهد روز عید پاک گوشت بخورد،جوجا دلش می خواهد بغل زن بخوابد، جوجا میل دارد کشیش بزرگ را بکشد.این کارها کار جوجاست و من بی تقصیرم》و باردیگر سر خود را به سنگ می کوفتص۱۸۷
راهب قدری فکر کرد.چشمانش درخشیدن گرفت .
پرسید : در عوض به من چه خواهی داد ؟
توچه می خواهی؟
دو پوند ماهی نمک سود و یک بطری براندی. 
زوربا به جلو خم شد و به او خیره گردید. زکریا نکند زیر جلد تو هم شیطان رفته باشد ؟
راهب سر به زیر انداخت. به زحمت پاسخ او را می شنیدم که می گفت : بله برادر شیطان در جلدم رفته است.لعنتی دودی هم هست.چخماق و فتیله اش را از جیبش خارج کرد سیگار را روشن کرد،پک عمیقی زد و گفت به نام مسیح.
زور با در حالی که چشمکی به من زد ،از وی پرسید : اسم شیطان تو چیست؟
زکریا بدون آن که رو به ما کند ،گفت : یوسف !
.زوربا با شادی فریاد کشید: بارک الله راهب.همانطور که به چشم می بینم کمان تو دارای دو زه است. ص۲۶۴
بیشک زوربای یونانی خودش زه دوم کمان راوی داستان است. زوربا از آن دسته از کتاب هایی پر حرف و گفتگویی است که با نگاهی نقادانه به همه اجزای زندگی نگاه می کند دفتر بودا را می بندد ، پنجه در نقاب مسیحیت می اندازد و جنگ را محکوم می کند.یقین دارد که راز زندگی را نمی شود لا به لای کتاب ها و شعار ها جست و "در لحظه زندگی کردن " در تمام وجنات و سکنات مرد تحسین شده داستان به چشم می خورد و دست آخر با همه خرد ورزی در همان دنیا متعصبانه ای که همه آیین ها و بیشتری از مردان گرفتارند سیمای بسیار متزل و نا به هنجاری از زن به نمایش می گذارد.


#زوربای_یونانی
#نی_کازانتزاکیس

پارسایی و سلامت هوسم بود ولی...

آدم امید های بیکران

مثلث کارپمن ایرانیان

ها ,شیطان ,زوربای ,کند ,سر ,تو ,زوربای یونانی ,چشم می ,به چشم ,را می ,می کرد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گذار